دیروز که از پنجره خستگی هام امروز را می دیدم
با خود عهد بستم که فردا دیگر خسته نباشم،
دیگر نگریم،
دیگر مهر نورزم
و دیگر عاشق نباشم،
دیگر به تکرار بیهوده خستگی اعتنائی نکنم،
 
حتی وقتی با خود راه می رفتم،
می خندیدم
و مستانه گام برمیداشتم
با خود عهد بسته بودم که به مادر بگویم « اینجا جای من نیست »
جای من آنجائیست که در آن ریا هنوز ریشه ندوانده.

اینجا اما ......
پستی ها آن قدر ریشه دوانده که ریشه من و هزاران مثل من را سوزانده.

من آنجائی خواهم رفت
 که بجز من همه مانند من باشند ،

اینجا..
اما...
یکی من است
و دیگران تماشاگر من ......

نظرات 1 + ارسال نظر
سمانه دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 12:45 ق.ظ http://www.blue-lover-yass.blogsky.com

در اینجا ریا را انقدر عمیق کاشته اند که عاشقان واقعی هم از نابودی آن ناامید و خسته اند و من تنها کاری که می کنم این است که نگذارم قلب ساده و بی ریای من رنگ تعلق بگیرد.

نوشتت خیلی قشنگ بود.موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد