در این باغ
بستند در این باغ ره پیش و پس ما
ما بی خبر ولانه ما شد قفس ما
ازده چانیم از گ ردون که براید
از سینه همهه ناله به جای نفس ما
گر شکوه زبی رخمی صیاد براریم
جز پنجه گلچین نبود دادرس ما
عمری است در قافلع عشق وجوانی
گوشی نشنیده صدای جرس ما را
خواهد رسد ناله ما آنسوی دیوار
بنگر از این باغ چه باشید هوس ما
فریاد دیری ست سوی مانوزیده است
آن باد که میامد از سوی کسی ما
ای کاش یکی سیل بلا خیز بشوید
از صفحه هستی زقم خارو خس ما
سلام مهربون سلام نازنین سلام به توووبلاگ قشنگت چقدر زیباست دست مریضا اگه دوست داشتی پیشم بیا من که حتما بازم بهت سر میزنم