وقتی که خوابی نیمه شب تو را نگاه می کنم
زیبا ئیت را با خدا گاه اشتباه می کنم
از شرم سر انگشت من پیشانیت تر می شود
بوی تنت می پیچد و دنیا معطر می شود
گیسوت تابی میخورد می لغزد از بازوی تو
از شانه جاریمی شود چون آبشاری موی تو
چون نسترن در بسترم می گسترانی بوی خود
من را نوازش می کنی بر مهربان زانوی خود
ای آفتاب! ای آفتاب! امشب بمیر و در نیا
ای شب!بیا مردانه تا روز قیامت سر نیا
آسیمه می خیزم ز خواب اما تو پیشم مانده ای
مجرای نور پنجره با دامنت پوشانده ای
حالا که خوابی نازنین تو را نگاه می کنم
درعشق تو می میرم و با تو گناه می کنم
اینجا چقدر شنگول منگوله!