-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1384 10:18
برایم معشوق نبودی ولی معشوق ترم کردی برایم عاشق نبودی ولی عاشق ترم کردی آری تو آمدی آری تو آمدی که بسازی دنیای ما را ولی افسوس....... که ویرانه کردی ساخته های ما را در روی دلم جای زخمی باقیست آن هم خاطرات عشق بازیست خاطرات عشق بازی ....... در یک دنیای خیالی .......
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1384 10:04
در آشناییهایی امروز تقدیمت می کنم تا در غریبیهایی فردا به یاد باشی با یاد تو می نویسم تو که آیه مهری و نشانه ی رحمت اما نمیدانم چه بنویسم ولی بدان آن چیزی مرا تا با حال زنده نگه داشته یاد توست
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1384 09:48
وبلاگ نویسان ایران خواهان آزادی اکبر گنجی و حمایت از خانواده وی هستند
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1384 00:12
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1384 00:10
بی تو دلم همیشه تنگ است بی تودنیا برایم سوت و کوراست بی تو شبم بی مهتاب است بی تو ستاره آسمان تاریک دلم خاموش است بی تو زندگی بی مفهوم است بی تو عشق و عاشقی در دلم دوراست بی تو هوای دلم همیشه ابری است آسمان چشمانم همیشه بارانی است بی تو زندگی برایم عذاب است گلهای باغ دلم همه خشک و بی جان است بی تو دریای دلم کویری تشنه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 مردادماه سال 1384 11:52
به وسعت یک خواب ارام به تو دل می دهم و قشنگترین رویا هایم را تقدیمت میکنم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 مردادماه سال 1384 11:40
گذران تا به کی باید رفت از دیاری به دیاری دیگر نتوانم نتوانم جستن هر زمان عشقی ویاری دیگر کاش ما آن دو پر ستو بودیم که همه عمر سفر کردیم از بهاری به بهار دیگر آه اکنون دیر است...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 مردادماه سال 1384 11:22
عشق عشق،تصمیم قشنگی ست ، بیا عاشق شو نه اگر قلب تو سنگی ست، بیا عاشق شو ********** آسمان زیر پروبال نگاهت آبی ست شوق پرواز تو رنگی ست ، بیا عاشق شو ********** ناگهان حادثه ی عشق ، خطر کن ، بشتاب خوب من ، این چه درنگی ست ، بیا عاشق شو ********** با دل موش محال است که عاشق گردی عشق ، تصمیم پلنگی ست ، بیا عاشق شو...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 مردادماه سال 1384 10:48
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 مردادماه سال 1384 10:46
دورترین آب :ریزش خود را به راهم فشاند پنهان ترین سنگ : سایه اش را به پایم ریخت ومن از اب گذشتم واز سایه به در رفتم تنها برای رسیدن به تو ای غریب اشنا واینک در خمیدگی فروتنی به پای تو مانده ام
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 مردادماه سال 1384 12:39
ای کاش ای کاش در این دنیای بود و نبود، سه چیز برای بودن ،نبود غرور ، عشق ، دروغ آنوقت کسی از روی غرور برای عشق دروغ نمی گفت
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 مردادماه سال 1384 11:08
بگو درد دلت را به من که خورشید شبانه مرا دیوانه کرده است بگو درد دلت را به من که آسمان بی ستاره مرا دلتنگ کرده است بگو درد دلت را به من که شبهای بی مهتاب مرا غمگین کرده است بگو درد دلت را به من که غروب آتشین مرا دلگیر کرده است بگو درد دلت را به من که آواز قناری مرا عاشق کرده است بگو درد دلت را به من که چهره خورشید مرا...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 مردادماه سال 1384 11:05
گریستن خوب نیست مگر بشود طوری گریست که چشمها نفهمند
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 مردادماه سال 1384 23:44
اوازی که... من می دانم که هیچگاه نخواهم توانست هیچ چیز بیافرینم و میدانم من عاشق عشقم نه مردم.من میدانم که هیچ گاه خدایی نخواهم بود... میدانم که زیستن را هیچ گاه کسی به من نیاموخت. دانستن این که زیستن تکرار گذشته است بی انکه حتی ان را تقاضا کرده باشم... هم چون اوازی که هیچ کس ان را نخوا هد خواند. این بار شاعر بی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 مردادماه سال 1384 23:41
یکی را دوست می دارم ، ولی افسوس او هرگز نمی داند. نگاهش می کنم شاید بخواند از نگاهم که او را دوست می دارم ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمی خواند. به برگ گل نوشتم من که او را دوست می دارم، ولی افسوس،او برگ گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند. به مهتاب گفتم ای مهتاب،سر راهت به کوی او سلام من رسان و گو که او را دوست...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 تیرماه سال 1384 19:06
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 تیرماه سال 1384 13:09
هنوزم عاشق اونم که عشقش آتشین باشه انیس و همنشین من ، پناه بی کسیم باشه هنوزم عاشق اونم اگر دریای من باشه منم چون ساحلش باشم هنوزم عاشق اونم که می خواد همدمش باشم شریک شادی و خنده شریک ماتمش باشم هنوزم عاشق اونم که عشقش سادگی باشه نگاه مهربون اون پناه خستگیم باشه یادت باشه عزیزم دروغ نگی یه روزی آخه تو این آتیش فقط...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 تیرماه سال 1384 10:47
شبی اتش در نیستان فتاد سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 تیرماه سال 1384 10:44
زندگی زیباست ای زیبا پسند که زیبا اندیشان به این زیبا رسند انقدرزیباست این بی بازگشت کز برایش می توان از جان گدشت!!!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 تیرماه سال 1384 14:25
در این باغ بستند در این باغ ره پیش و پس ما ما بی خبر ولانه ما شد قفس ما ازده چانیم از گ ردون که براید از سینه همهه ناله به جای نفس ما گر شکوه زبی رخمی صیاد براریم جز پنجه گلچین نبود دادرس ما عمری است در قافلع عشق وجوانی گوشی نشنیده صدای جرس ما را خواهد رسد ناله ما آنسوی دیوار بنگر از این باغ چه باشید هوس ما فریاد دیری...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 تیرماه سال 1384 10:30
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 تیرماه سال 1384 11:26
هویت عشق د رمیان اشک و حسرت د رحسار تنگ تنهایی مرغ عشقی می پرد آرام می نشیند روی بام خانه ی قلبم می کنم یک لحظه درد عشق را احساس می شوم از هیبتش حیران در مقام عشق قلب من چه مسکین است از برای قلبها ی سرخ راز های عشق پنهانی است رمز این اکسیر پنهانی چیست من در این اندیشه حیرانم عشق قدیس است گشته ام شیدا تا کنم اسرار خلق...
-
اینم تقدیم به تمام دوستداران داریوش
دوشنبه 20 تیرماه سال 1384 10:46
-
تقدیم به همه عاشقای دنیا
دوشنبه 20 تیرماه سال 1384 10:40
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 تیرماه سال 1384 17:40
آزاد شو خو کردهی قفس را میل رها شدن نیست ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 تیرماه سال 1384 15:29
میدونی؟ اسمون همیشه ابی نیست همیشه هم صاف نیست گاهی ابری گاهی هم بارونی از اسمون همیشه بارون نمیاد خوب! این طبیعتشه ولی همون موقع هایی هم که داره بارون میباره برو بشین پای درد و دل اسمون ببین چی میگه؟ چرا داره گریه میکنه ؟ دلتو بده به اسمون عوضش ازش چند تا ستاره بگیر میدونی؟ گاهی اسمون پر از ستارست ولی یه ستاره میون...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 تیرماه سال 1384 13:09
تو ... اگرخواهم غم دل باتو گویم جا نمی یابم اگر جایی شود پیدا تو را تنها نمی یابم اگر جایی شود پیدا و هم یابم تو را تنها ز شادی دست وپا گم می کنم خود را نمی یابم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 تیرماه سال 1384 12:58
خسته ام خسته...... از این دنیا ی پر درد از این ادمای بی قلب از ادمایی که مهر و محبت حالیشون نیست از ادمایی که با دلسوزی ها شون زندگی ادم رو بهم میریزن خسته ام خسته.. از بدترین شکل دلتنگی از اینکه کسی رو دوست داشته باشی اما اون........... قلبتو به عزیز ترین فرد زندگیت هدیه بدی اما اون هدیتو نابود کنه دیگه طاقت ندارم از...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 تیرماه سال 1384 12:56
در ظلمت تنهایی ام در انتظار نوری از زندگی ام سالهاست نورهایی از زندگی بر تاریکی تنهایی ام می تابد اما افسوس........ این نورها امید به زندگی را از من گرفتند چرا؟ در این دنیا هیچ نوری بر من نمی تابد تا.............. قلب سرد و شکسته مرا با گرمای وجودش با حرارتش به زندگی باز گرداند و من........ همچنان در انتظارم در انتظار...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 تیرماه سال 1384 12:55
درابعاد کوچک اتاقم پنجره ای رو به تجلی.. .می نویسم از فردا...ازرفتن.... پویاترین گامهایت را در صدای باران شنیده ام و آتش ترین بوسه ها را به رعد هدیه دادم فاصله از من دیواری ساخته به وسعت برگ...... پس از رفتنت باران هرگزنبارید از تو حتی نیم نگاهی نمی خواهم منتها به حرمت آن نگاه....آن خاطره....آن خیابان گامی بر این جاده...